زیباببینیم و زیبا بیندیشیم

پیام های کوتاه
  • ۸ ارديبهشت ۹۸ , ۱۷:۳۹
    آه
آخرین مطالب

باری طلوع پاک تو در آن شب سیاه

شاید بشارت از دم صبح سپید بود

وقتی طلیعه ی تو درخشید،

از پشت کوهسار توهّم، 

دیدم که این طلوع 

زیباترین سپیده ی صبح امید بود.

ای سرکشیده از دل این قیرگونه شب؛

بر آسمان برآی و رها کن

زرتار گیسوان زرافشان را

همچون شهابها 

بر بیکران سپهر.

با شب نشستگان سخن از آفتاب نیست 

آنان که از تو دورند 

چونان به شب نشسته شبکورند.

تو،

خورشید خاوری،

جان جهان ز نور تو سرشار می شود. 

همراه با طلوع تو ای آفتاب پاک،

در خوابْ رفته طالع من،

-این خفته سالیان -

                       - بیدار می شود .

ای آیه ی مکرر آرامش، 

می خواهمت هنوز. 

آری، هنوز هم،

دریای آرزو ،

در این دل شکسته ی من موج می زند .

راهی به دل بجو!

  • سحر
شرابی تلخ می خواهم
که مرد افکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم
ز دنیا و زر و زورش
......
  • سحر
تو را گم کرده ام امروز
و حالا لحظه های من
گرفتار سکوتی سرد و سنگین است....
  • سحر
تا تو با منی زمانه با من است

بخت و کام جاودانه با من است

تو بهار دلکشی و من چو باغ

شور و شوق صد جوانه با من است

یاد دلنشینت ای امید جان

هر کجا روم روانه با من است

ناز نوشخند صبح اگر توراست

شور گریه ی شبانه با من است

برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست

رقص و مستی و ترانه با من است

گفتمش مراد من به خنده گفت

لابه از تو و بهانه با من است

گفتمش من آن سمند سرکشم

خنده زد که تازیانه با من است

هر کسش گرفته دامن نیاز

ناز چشمش این میانه با من است

خواب نازت ای پری ز سر پرید

شب خوشت که شب فسانه با من است



هوشنگ ابتهاج
  • سحر
هیچ همدردی نمی یابم سزای خویشتن
می نهم چون بید مجنون سر به پای خویشتن
از مروت نیست با سنگ جفا راندن مرا
من که در بند گرانم از وفای خویشتن
من کدامین ذره ام تا بی نیازان جهان
صرف من سازند اوقات جفای خویشتن
راستی در پله افتادگی دارد مرا
می روم در چاه دایم از عصای خویشتن
صد جفا می بینم و بر خود گوارا می کنم
برنمی آیم، چه سازم با وفای خویشتن
بخت اگر در نارسایی ها رسا افتاده است
نیستم نومید از آه رسای خویشتن
می کند گردش فلک بر مدعای من مدام
تا فشاندم آستین بر مدعای خویشتن
از تجلی می تواند سنگ را یاقوت کرد
آن که می دارد دریغ از من لقای خویشتن
هر که با جمعیت اظهار پریشانی کند
می زند فال پریشانی برای خویشتن
این چنین زیر و زبر عالم نمی ماند مدام
می نشاند چرخ هر کس را به جای خویشتن
هر حباب شوخ چشم از پرده ای گردم زند
بحر یکتایی نیفتد از هوای خویشتن
نیستم صائب حریف منت درمان خلق
باز می سازم به درد بی دوای خویشتن
  • سحر
یا طبیب من لا طبیب له
یا حبیب من لا حبیب له
یا شریک من لا شریک له
یا مونس من لا مونس له
یا انیس من لا انیس له
یا غیاث من لا غیاث له
....

خدایاااااا کجاییییییی؟؟؟؟
  • سحر
خدایا پریشب که به خاطر جریان خانه خیلی باهات دعوا کردم، لبخند عاشقانه ت رو دیدم....
  • سحر
هر که خود داند و خدای خودش
که چه دردی است در کجای دلش
خدایا چه خوب نشونم دادی معنی عبارت "الهی و ربی من لی غیرک".....
  • سحر
خدایا این کشتی فرسوده دیگه تحمل تلاطم نداره.... ای کاش چند وقتی می فرستادیش به یه ساحل آرامش دوووور.....
  • سحر
خدایا این کشتی فرسوده دیگه تحمل تلاطم نداره.... ای کاش چند وقتی می فرستادیش به یه ساحل آرامش دوووور.....
  • سحر