شب از نیمه گذشت و بیقرارم
چرا امشب شبم دور و دراز است
وضو کن با سرشک چشم خیسم
که امشب نوبت راز و نیاز است....
- ۰ نظر
- ۲۴ شهریور ۹۸ ، ۰۲:۵۴
شب از نیمه گذشت و بیقرارم
چرا امشب شبم دور و دراز است
وضو کن با سرشک چشم خیسم
که امشب نوبت راز و نیاز است....
من آن گلبرگ مغرورم نمیمیرم ز بی آبی
ولی بی دوست میمیرم در این مرداب تنهایی
ای کاش گاهی زندگی هم
دکمه ی خاموشی داشت
یا درون مغز آدمها،
کلیدی برای فراموشی.
ای کاش گاهی می توانستم مرخصی بگیرم،
از زنده بودن.....
تا شاید در فراسوی زمان،
آرامش گم شده به سویم بازگردد
و مونس دل اندوهگینم شود،
و آنگاه شاید وقتی دیگر،
بار زندگی را سبک تر بر دوش خود احساس می کردم...
ای کاش........
نغمه های دل شکسته - 12 شهریور 98 - زهره