زیباببینیم و زیبا بیندیشیم

پیام های کوتاه
  • ۸ ارديبهشت ۹۸ , ۱۷:۳۹
    آه
آخرین مطالب
دلم بیقراره خدایا...
  • سحر
بازباران
بی ترانه
میخوردبرروی شیشه
غرق دلتنگی منم من
دورِ ازجانان منم من
لحظه هارامیشمارم
تانشستن باعزیزان
بازباران،بازباران...
  • سحر
بالاخره بعد از دو ساعت ونیم ومدت زیادی گریه وبی تابی دخترکم به خواب ناز فرورفت...اصلاباورم نمیشدکه طفل معصومم این همه گریه کنه توی اتوبوس وگرنه همون اول پیاده میشدم. خودم هم خیلی دلتنگ شدم به همین زودی... اماباید چندروزی دوری رو تحمل کنم. بعدازدفعه قبل یعنی آبان ماه پارسال که پسرم رو گذاشتم وسه روزرفتم تهران ماموریت دیگه کمترازش دورشده بودم،حتی به دلیل مرخصی طولانی، اداره هم نمیرفتم که ازش دوربشم.پارسال ازدوریش هرشب غرق اشک ودلتنگی بودم وحالابیشتر...به همین زودی دلم بیقرارشون شده بااینکه توخونه این چندروزه مدام وسرهرچیزی باهاشون دعواکردم....گاهی وقتاموندن طولانی توی خونه آد م رودچاررکودمیکنه وحساسیتش رونسبت به همه چی بالامیبره..سفرخوبه اماکاش باهم...
  • سحر
امروز در اوج سرگردونی و ناامیدی از همه، وبعد ازسالها تجربه، قلبابه این نتیجه رسیدم که هیچکس وهیچ چیز بجز یه نیت خدایی نمیتونه به آدم آرامش بده. نیتی که اینقدرمحکم باشه که هرکاری حتی کوچکترین کارها رو صرفا وصرفا برای خداانجام بدی ومطلقا هیچکس رو در نیتت راه ندی... خوش به حال اونایی که اینطوری هستن...
  • سحر
بالاخره بعد از چندروز جنگ اعصاب وچه کنم چه کنم، دیروز قرارشد صدراوباباش برن پیش خونواده ی پدری و من وسارا بریم تهران پیش مامانم. تالحظه ٱخرهم هیچکدوم باورمون نمیشد که جداازهم سفرکنیم ولی گاهی چاره ای نیست وگاهی هم کمی دوری لازمه. این چندوقته بار فشار اقتصادی وبی تفاوتی بعضی از فامیلهاش حتی برای یه احوالپرسی ساده، خیلی حالمو گرفته و دیگه تحملم رو کم کرده. امیدوارم این سفر و دوری از محیط دلم رو آروم کنه...
ساعت 9 راهی شدم و سارا از اولش خیلی ناآرومی کرد.خداکنه بخوابه وآروم باشه امشب...
  • سحر

بهار می آید تا غم و اندوه دلها را بزداید، 

ودریغ که هنوز هم،

قلب من،

غریق دلتنگی هاست...

  • سحر
امشب آخرین شب از سال 92 ه و من دلتنگ و دل گرفته ام...
یک سال دیگه از عمرمون گذشت درحالیکه نه امیدی افزودیم ونه شادی به خونه قلبمون اضافه شد. البته ناشکری نمی کنم، توی سالی که گذشت خدای مهربون دختر کوچولوی نازنینی به جمع خونواده ما اضافه کرد ولی نمی دونم چرا اینقدر غم وغصه روی دل آدم میریزه که شادیهامون تبدیل میشن به یه نقطه کوچیک...
به هرحال خوب وبد، خوبیش به اینه که میگذره اما این روزا من غرق دلتنگیم... دلم گرفته... از خیلی از آدمای دور وبرم، از بی تفاوتی ها و بی مسوولیتی هاشون، از نیش و کنایه و طعنه ها، دلم گرفته از دوری دوستان، از بیماری یکی از عزیزترین دوستانم، دلم گرفته... دلم گرفته از دیدن مدعیان بی عمل... دلم گرفته، گرفته از عالم و آدم...
خدایا!!!!
کجایییی؟؟
یعنی میشه این سال که تحویل میشه بنده هات هم عوض بشن؟ یعنی میشه دیگه کسی کنایه ونیش  نزنه؟ 
یعنی میشه اینقدر دل همو نشکنن؟
یعنی میشه این همه بی مسوولیتی و ادعای پوچ رو بذارن زمین؟
یعنی میشه دلها هم همراه سال متحول بشه به بهترین حال؟؟
خدایا!
خیلی خسته و دلتنگم و باری که بر دوش میکشم بیش از توان منه...
خدایا....

  • سحر
دلتنگی شده قصه همیشگی من....
امروز زیرچتر تنهاییم جای خیلی چیزا خالی بود!
ومن تمام باران رابه حال تنهایی خودم گریستم...
  • سحر

خدایا!

تازه بعد بیست سال به هم رسیدیم... اما چه زود بینمون فاصله انداختی...

خدایا!

من زهره عزیزم رو از تو میخوام، درکمال صحت وسلامت...

امشب زهره نازنینم توی بیمارستانه وقلب من در سینه بی تاب...

خدایا! همه مریضا رو شفا بده، بویژه زهره نازنینم رو...

ای خدااااا، چقدر دلم گرفته امشب.... :'(

  • سحر
یا رب نظری بر من سرگردان کن
لطفی بمن دلشدهٔ حیران کن
با من مکن آنچه من سزای آنم
آنچه از کرم و لطف تو زیبد آن کن
ابوسعید ابوالخیر
  • سحر