سفر
شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۰۵ ب.ظ
بالاخره بعد از چندروز جنگ اعصاب وچه کنم چه کنم، دیروز قرارشد صدراوباباش برن پیش خونواده ی پدری و من وسارا بریم تهران پیش مامانم. تالحظه ٱخرهم هیچکدوم باورمون نمیشد که جداازهم سفرکنیم ولی گاهی چاره ای نیست وگاهی هم کمی دوری لازمه. این چندوقته بار فشار اقتصادی وبی تفاوتی بعضی از فامیلهاش حتی برای یه احوالپرسی ساده، خیلی حالمو گرفته و دیگه تحملم رو کم کرده. امیدوارم این سفر و دوری از محیط دلم رو آروم کنه...
ساعت 9 راهی شدم و سارا از اولش خیلی ناآرومی کرد.خداکنه بخوابه وآروم باشه امشب...
ساعت 9 راهی شدم و سارا از اولش خیلی ناآرومی کرد.خداکنه بخوابه وآروم باشه امشب...
- ۹۳/۰۱/۰۲