خنده و گریه
چهارشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۲، ۰۴:۴۳ ب.ظ
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ ِ وقتِ من آیی که نیستم
در آستان مرگ که زندانِ زندگی ست
تهمت به خوشتن نتوان زد ، که زیستم
پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل...
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
طی شد دو بیست سالم و اِنگار کن دویست
چون بخت و کام نیست ، چه سود از دو بیستم
خود مدّعی که نمره ی اِنصاف ِ اوست صفر
در امتحانِ صبر دهد نمره بیستم
گر آسمان وظیفه ی شاعر نمی دهد
گو نام هم ، به خَفیه بلیسد ،زِ ِ لیستم
سرباز مفت اینهمه در جا نمی زند
سرهنگ گو ، ببخش به فرمانِ ایستم
گوهر شناس نیست در این شهر ، شـــــــهر یار
من در صفِ خُزَف چه بگویم که کیستم
روزی سراغ ِ وقتِ من آیی که نیستم
در آستان مرگ که زندانِ زندگی ست
تهمت به خوشتن نتوان زد ، که زیستم
پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل...
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
طی شد دو بیست سالم و اِنگار کن دویست
چون بخت و کام نیست ، چه سود از دو بیستم
خود مدّعی که نمره ی اِنصاف ِ اوست صفر
در امتحانِ صبر دهد نمره بیستم
گر آسمان وظیفه ی شاعر نمی دهد
گو نام هم ، به خَفیه بلیسد ،زِ ِ لیستم
سرباز مفت اینهمه در جا نمی زند
سرهنگ گو ، ببخش به فرمانِ ایستم
گوهر شناس نیست در این شهر ، شـــــــهر یار
من در صفِ خُزَف چه بگویم که کیستم
- ۹۲/۱۰/۱۸