امشب آخرین شب از سال 92 ه و من دلتنگ و دل گرفته ام...
یک سال دیگه از عمرمون گذشت درحالیکه نه امیدی افزودیم ونه شادی به خونه قلبمون اضافه شد. البته ناشکری نمی کنم، توی سالی که گذشت خدای مهربون دختر کوچولوی نازنینی به جمع خونواده ما اضافه کرد ولی نمی دونم چرا اینقدر غم وغصه روی دل آدم میریزه که شادیهامون تبدیل میشن به یه نقطه کوچیک...
به هرحال خوب وبد، خوبیش به اینه که میگذره اما این روزا من غرق دلتنگیم... دلم گرفته... از خیلی از آدمای دور وبرم، از بی تفاوتی ها و بی مسوولیتی هاشون، از نیش و کنایه و طعنه ها، دلم گرفته از دوری دوستان، از بیماری یکی از عزیزترین دوستانم، دلم گرفته... دلم گرفته از دیدن مدعیان بی عمل... دلم گرفته، گرفته از عالم و آدم...
خدایا!!!!
کجایییی؟؟
یعنی میشه این سال که تحویل میشه بنده هات هم عوض بشن؟ یعنی میشه دیگه کسی کنایه ونیش نزنه؟
یعنی میشه اینقدر دل همو نشکنن؟
یعنی میشه این همه بی مسوولیتی و ادعای پوچ رو بذارن زمین؟
یعنی میشه دلها هم همراه سال متحول بشه به بهترین حال؟؟
خدایا!
خیلی خسته و دلتنگم و باری که بر دوش میکشم بیش از توان منه...
خدایا....
- ۰ نظر
- ۲۹ اسفند ۹۲ ، ۰۰:۰۹